درددل های سردار سلیمانی با دخترش
تاریخ انتشار: ۱۲ دی ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۴۲۹۳۱۰
به تابناک به نقل از همشهری آنلاین، نرجس سلیمانی رئیس کمیسیون نظارت و حقوقی شورای اسلامی شهر تهران ضمن تبریک ولادت حضرت زهرا (س)، در سالروز شهادت سردار قاسم سلیمانی، با تأکید بر اینکه حاج قاسم تنها متعلق به خانوادهاش نبوده و حاج قاسم همه مردم ایران است، به قرائت نامهای از ایشان خطاب به یکی از فرزندانش پرداخت که متن آن به شرح ذیل است:
«بسم الله الرحمن الرحیم
آیا این آخرین سفر من است و یا تقدیرم چیز دیگری است که هرچه باشد؛ در رضایش راضیام.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
بیش از ۲۰ سال است که شما را همیشه نگران دارم و خداوند تقدیر کرده است که این جان پایان نپذیرد و شما همیشه خواب خوف ببینید. دخترم هرچه در این عالم فکر میکنم و کردهام که بتوانم کار دیگری انجام دهم تا شما را کمتر نگران کنم؛ دیدم نمیتوانم و این به دلیل علاقه من به نظامیگری نبوده و نیست. به دلیل انتخاب شغل هم نبوده و نخواهد بود. به دلیل اجبار یا اصرار کسی هم نبوده و نیست. من هرگز حاضر نیستم به خاطر شغل، مسئولیت، سمت، اصرار و یا اجبار حتی یک لحظه شما را نگران کنم؛ چه برسد به حذف یا گریاندن شما.
من دیدم هرکس در این عالم راهی را برای خود انتخاب کرده؛ یکی علم میآموزد و دیگری علم میآموزاند؛ یکی تجارت میکند و کسی دیگر زراعت میکند و میلیونها راه و یا بهتر بگویم به عدد هر انسان یک راه وجود دارد و هر کسی راهی را برای خود برگزیده است، من دیدم چه راهی را میبایست انتخاب کنم. با خود اندیشیدم و چند موضوع را مرور کرده از خود پرسیدم؛ اولاً طول این راه چقدر است؟ انتهای آن کجاست؟ فرصت من چقدر است و اساساً مقصد و هدف من چیست؟ دیدم من موقتم و همه موقت هستند. چند روزی میمانند و میروند.
دیدم تجارت کنم؛ عاقبت آن عبارت است از مقداری سکه براق شده و چند خانه نو و چند ماشین. اما آنها هیچ تأثیری بر سرنوشت من در این مسیر ندارند. فکر کردم برای شما زندگی کنم؛ دیدم برایم خیلی مهم و ارزشمند هستید طوری که اگر به شما دردی رسد همه وجودم را درد میگیرد. اگر بر شما مشکلی وارد شود؛ من خودم را در میان شعلههای آتش میبینم. اگر شما روزی ترکم کنید؛ بند بند وجودم فرو میریزد. اما دیدم چگونه میتوانم حلّال این خوف و نگرانیهایم باشم. دیدم من باید به کسی متصل شوم که این مهم مرا علاج کند و او جز خداوند نیست. این ارزش و گنجی که شما گلهای وجودم هستید؛ با ثروت و قدرت قابل حفظ کردن نیست وگرنه باید ثروتمندان و قدرتمندان از انواع بیماری ها و یا مردن خود جلوگیری کنند.
من خدا را انتخاب کردم و راه او را. اولین بار است که به این جمله اعتراف میکنم؛ هرگز نمیخواستم نظامی شوم. هرگز از مدرج شدن خوشم نمیآمد. من کلمه زیبای قاسم را که از دهان پاک آن بسیجی پاسدار شهید برمیخاست؛ بر هر منصبی ترجیح میدهم. دوست داشتم و دارم قاسم بدون پسوند یا پیشوندی باشم. لذا وصیت کردم روی قبرم بنویسید: سرباز قاسم؛ آن هم نه قاسم سلیمانی که گنده گویی است، بار خورجین را سنگین میکند.
عزیزم؛ از خدا خواستم همه شریانهای وجودم را و همه مویرگهایم را مملو از عشق به خود کند؛ وجودم را لبریز از عشق به خود کند. این راه را انتخاب نکردم که آدم بکشم. تو میدانی که من قادر به دیدن بریدن سر مرغی هم نیستم. من اگر سلاح به دست گرفتهام؛ برای ایستادن در مقابل آدمکشان است نه برای آدم کشتن. خود را سرباز جلوی در خانه هر مسلمانی میبینم که در معرض خطر است و دوست دارم خداوند، این قدرت را به من بدهد که بتوانم از تمام مظلومان عالم دفاع کنم. نه برای اسلام عزیز جان بدهم که جانم قابل آن را ندارد؛ نه برای شیعه مظلوم که ناقابلتر از آنم. نه... بلکه برای آن طفل وحشت زده بیپناهی که هیچ ملجائی برایش نیست. برای آن زن بچه به سینه چسبانده هراسان و برای آن آواره در حال فرار و تعقیب که خط خون، پشت سر خود بر جای گذاشته است؛ میجنگم.
عزیزم؛ من متعلق به آن سپاهی هستم که نمیخوابد و نباید بخوابد تا دیگران در آرامش بخوابند؛ بگذار آرامش من فدای آرامش آنان بشود و بخوابند.
دختر عزیزم؛ شما در خانه من در امان و با عزت و افتخار زندگی میکنید؛ چه کنم برای آن دختر بیپناهی که هیچ فریادرسی ندارد و آن طفل گریان که هیچ چیز، هیچ چیز ندارد و همه چیز خود را از دست داده است. پس شما مرا نذر خود کنید و به او واگذار نمایید و بگذارید بروم. چگونه میتوانم بمانم در حالی که همه قافله من رفته است و من جا ماندهام. دخترم خیلی خستهام؛ ۳۰ سال است که نخوابیدهام، اما دیگر نمیخواهم که بخوابم. من در چشمان خود نمک میریزم که پلکهایم جرأت برهم آمدن نداشته باشد تا نکند در غفلت من، آن طفل بیپناه را سر ببرند. وقتی فکر میکنم آن دختر هراسان، تویی؛ نرجس است؛ زینب است و آن نوجوان و جوان در مسلخ خوابانده که در حال سر بریده شدن است؛ حسینم و رضایم است؛ از من چه توقعی دارید. نظارهگر باشم؟ بیخیال باشم؟ تاجر باشم؟ نه من نمیتوانم این گونه زندگی کنم.»
منبع: همشهری آنلاین
منبع: تابناک
کلیدواژه: فساد چای دبش ملیکا محمدی سیدرضی موسوی قاسم سلیمانی افزایش قیمت اینترنت همراه سردار قاسم سلیمانی نرجس سلیمانی حاج قاسم فساد چای دبش ملیکا محمدی سیدرضی موسوی قاسم سلیمانی افزایش قیمت اینترنت همراه
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tabnak.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تابناک» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۴۲۹۳۱۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
مگر ما مرده باشیم که یکی از این خانواده بهدست داعش شهید شوند
مدیر سازمان هنری رسانهای اوج در کتاب سلیمانی عزیز ۲، به خاطره جالبی از نگاه سردار سلیمانی فرمانده وقت نیروی قدس سپاه به سریال پایتخت ۵ و سکانسهای مربوط به داعش اشاره دارد.
به گزارش خبرگزاری ایمنا، احسان محمدحسنی، مدیر سازمان هنری رسانهای اوج در کتاب سلیمانی عزیز ۲، به خاطره جالبی از نگاه سردار سلیمانی فرمانده وقت نیروی قدس سپاه به سریال پایتخت ۵ و سکانسهای مربوط به داعش اشاره دارد.
سیروس مقدم کارگردان این سریال نیز خاطراتی از ساخت این قسمتها دارد. این روزها که پخش این سریال پرمخاطب در شبکه ای فیلم به قسمتهای حساس حضور خانواده نقی معمولی و همراهانش در سوریه و درگیری با داعش رسیده، همشهری آنلاین مروری بر این خاطرات داشته است
سردار سلیمانی هماهنگ کرد تا عوامل فیلم با اسیران داعشی صحبت کننددر کتاب سلیمانی عزیز ۲ به نقل از مدیر سازمان هنری رسانهای اوج میخوانیم:
«وقتی قرار شد پایتخت ۵ ساخته شود، تیم را بردیم دیدار حاج قاسم؛ حاجی خیلی کمک کرد تا بچهها با فضای سوریه و مدافعین حرم آشنا بشوند؛ حتی هماهنگ کرد با یکی دوتا اسیر داعشی صحبت کنند و فیلمنامه که نهایی شد، یک روز صبحانه مهمان حاج قاسم شدیم؛ همین که فهمید آخر سریال قرار است بابا پنجعلی شهید شود و در کربلا یا مشهد خاکش کنند، گفت: «فیلمنامه رو عوض کنید، همه این خانواده باید صحیح و سالم برگردند ایران.»
کارگردان و نویسنده با تعجب نگاهی کردند و گفتند: «نمیشه! ما میخوایم قصه اینطور تموم بشه.» حاجی وقتی دید قبول نمیکنند، غیرتمند گفت: «مگر ما مرده باشیم که یکی از این خانواده به دست داعش شهید بشه!»
نظر سردار در خصوص ساخت «پایتخت ۵» مثبت بودسیروس مقدم کارگردان این سریال نیز در خصوص این سری از مجموعه پایتخت در گفتوگویی گفته است: «پرمخاطبترین فصل سریال پایتخت (فصل پنجم) را تولید کردیم که حملات زیادی هم به آن شد؛ این سریال با توصیه حاج قاسم سلیمانی ساخته شد. نظر سردار در خصوص ساخت «پایتخت ۵» مثبت بود و فقط یک نگرانی داشتند که انتهای قصه چه میشود که ما گفتیم خانواده نقی با رشادت و جانفشانی خودشان را از مهلکه جنگ نجات میدهند و در نهایت یک بالگرد سوری این خانواده را از مخصمه نجات میدهد.
سازمان اوج همفکر و ناظر بر کار بود و قسمت به قسمت فیلمنامه، هم به اوج و هم تلویزیون داده میشد و کاملاً هماهنگ بودیم… یک صبح زود خدمتشان (سردار سلیمانی) رسیدیم، زیرا میخواستند سرشان خلوتتر باشد و مفصل صحبت کنند. من از فحوای کلامشان متوجه شدم پایتختهای دیگر را هم دیدهاند. ایشان نظراتی داشتند که بحق هم درست بود. ضمن اینکه به ما مشاورانی برای کار معرفی کردند و فقط نگران فینال قصه بودند که قهرمانان نجات پیدا کنند؛ بارها من و محسن تنابنده جلسات مفصلی با ردههای بالای عملیات سوریه داشتیم و پای خاطرات آنها نشستیم و نوشتیم، حتی خودم یک بار پیش سردار سلیمانی رفتم و راجع به پایتخت و داعش صحبت کردیم…»
این کارگردان همچنین عنوان کرده است: «حضرت آقا در صحبتهایشان تاکید کردند به رئیس وقت سازمان صدا و سیما سفارش کردهاند نمونه سریالهایی مثل پایتخت ساخته شود که روایتگر یک خانواده متدین، ایرانی و بافرهنگ است و گفته بودند، چرا از این سریالها کم ساخته میشود؟ من حرف آقا را به عوامل رساندم و خیلی خوشحال شدیم که ایشان حتی حرفهای نهفته در سریال را کشف کردهاند و تاکید داشتند در پایتخت ۲ خیلی خوب به حقالناس پرداختهایم. شنیدن این حرفها خیلی حالمان را خوب کرد.»
کد خبر 749660